loading...
مداح اهل بیت سید یحیی تقی زاده
مدیر سایت بازدید : 814 چهارشنبه 05 شهریور 1393 نظرات (0)

اشعار و سرود میلاد حضرت معصومه (س)

مسیحا زاده

تو مسیحا زاده اما دختر موسی شدی

مریم قدیسه ی ذریه ی طاها شدی

یک نخی از چادرت مانند کعبه محترم

قبله ی عرشی ترین سجاده ی دنیا شدی

بوسه بر دست تو بر سادات واجب می شود

چون ستون عصمت الله بنی الزهرا شدی

در میان شوره زار قم بهشتی ساختی

مثل کوثر آمدی جوشیدی و دریا و شدی

جا نماز غرق نورت گوشه ی عرش خداست

در تقرب بر خدا بالاتر از بالا شدی

وحی نازل بر لبانت استناد هر حدیث

مثل بنت المصطفی صدیقه ی کبری شدی

پیش پایت دیدنی باشد قیام موسوی

با جلال فاطمی خاتون بی همتا شدی

ناز چشمان تو و دکر خداهای پدر

کو رسول الله بیند ثانی زهرا شدی

خواهر سلطان عالم کار سلطان می کند

بر حسین خانواده زینب کبری شدی

خنده ی معصوم تو آرامش جان رضا

بهترین تمکین قلبت صوت قرآن رضا

از همان اول دلت گشته گرفتار رضا

بین صحن چشمهایت نقش رخسار رضا

جنس بی قیمت که جایش در حریم یار نیست

عشق تو باشد متاع ناب بازار رضا

یوسف بازار ما چون پرده بردارد ز رخ

عاشقی چون تو فقط باشد خریدار رضا

در تمام عرضه های بندگی پاک تو

همچنان آیینه ایی پیداست رفتار رضا

تا میان خطبه ها تفسیر قرآن می کنی

کاملا باشد کلامت عین گرفتار رضا

آمدی تا پرچم معشوق بر شانه کشی

در حریم عاشقی باشی علمدار رضا

هرکه عمری خاک بوسی حریمت را کند

تا قیامت می شود محرم به اسرار رضا

ای کریمه چاره ایی کن لحظه ی جان دادنم

دیده ام روشن شود هنگام دیدار رضا

روز محشر چون گنه گردد گریبان گیر من

آبرو داری بود کار تو و کار رضا

دلخوشم خاک حریم تو نشسته بر سرم

خاکساری تو می گردد شفیع محشرم

تا که دل را آه سینه راهی قم می کند

با نگاهی بر ضریحت دست و پا گم می کند

آه چون از دل برآید کار آتش می کند

بی محابا رخنه ایی در جان هیزم می کند

آن ضریحی که بود گرم طوافش جبرییل

حضرت حق قبله ی حاجات مردم می کند

هرکه دارد عقده در دل یاد قبری گمشده

هر سه شنبه در حریمت نذر گندم می کند

با سلامی نم نم اشک از دو دیده می چکد

کاسه ی خالی ما لبریز از خم می کند

نیمه شبها در حرم تا صحن گردی می کنم

ناگهان دل یاد قبله گاه هفتم می کند

لفظ خواهر گوییا مانوس گشته با بلا

خون زینب در رگان تو تلاطم می کند

کس ندیده تا به حالا خواهری گیسو پریش

جستجوی یار زیر نیزه و سم می کند

با وجودی که حدود مقتلش را دیده بود

بازهم جسم عزیز مادرش گم می کند

قاسم نعمتی

یاد تو آسمان دلم را فراگرفت

باران بهانه داشت، سراغ تو را گرفت

چادر به سر کشیدم و یادم نمانده کی؟

دستم میان دست ضریح تو جا گرفت

گم شد دلم حوالی عطر گلاب و عود

از سقف و سنگفرش حرم بوسه ها گرفت

می گفت روی منبر قلبم کسی ...خوشا

دستی که دست خواهر مولا رضا گرفت

هم اسم مادر تو مرا نام کرده اند

این عشق در وجودم از آغاز پا گرفت

من راه یافتم به تو با دل گرفتگی

ماندم که با وجود تو این دل چرا گرفت؟

بین زیارت تو و خلوت نشینی ام

یک لحظه دیدمت و همان دم دعا گرفت

خلوت گزیده را به تمنا چه حاجت است

با آستان دوست به مأوا چه حاجت است

آیینه ی رواق تو با آه زائران

همدرد شد شکست به همراه زائران

شهره است دستگیری خاتون که اینچنین

مشتاق اوست دست هواخواه زائران

رفتم به زیر سایه دستی که می کشی

بر شانه های هق هق گهگاه زائران

"من زار عمتی بقم ..." از جود جاده ساخت

بین بهشت و بین قدمگاه زائران

وقت وداع با تو، قدم سست می شود

بنگر به گام رفته به اکراه زائران

بانوی آفتابی شهر کویری ام!

با دست خالی آمده ام، می پذیری ام؟

با شعر، سنگفرش حرم را قدم زدم

هر بیت را مقابل رویت قلم زدم

هر آینه درخشش تصویری از تو داشت

از تو مثل به پرتو هر صبحدم زدم

با یک تبسم از تو چنان زیر و رو شدم

که دست رد به سینه ی انبوه غم زدم

دستم رسید پای بلندای دامنت

از شرم بود بانو اگر حرف کم زدم

می خواست شعر آینه ی عصمتت شوم

این بیت های توست ولی من رقم زدم

زانو زده است بر سر خاکت ندیمه ای

آخر شنیده است که در قم کریمه ای....

گل، سرخ شد کنار تو از شرم آب شد

از قم گذشت پهلوی کاشان گلاب شد

آیینه ای به گنبد تو خیره مانده بود

محو جلا و جاذبه اش، آفتاب شد

شب گفت خاطرات تو را، رو به آسمان

اشکش چکید در غم تو، ماهتاب شد

احساس شوق و رغبت خواهر- برادری

نامی نداشت، "عشق" سپس انتخاب شد

باد از حرم به قصد تبرک، غبار رُفت

شد گردباد و گِرد تو در پیچ و تاب شد

اشکی شفیع می طلبید از دم ضریح

لب وا نکرده بود، دعا مستجاب شد

ساقی بیا که یار ز رخ پرده بر گرفت

وقتش رسیده است که تا اوج پر گرفت

بین رسیدن و نرسیدن مرددی

هر چند نیمه راه رسیدن به مقصدی

یک سال بوده یاد رضا، گوشه ی دلت

هر لحظه می کشیده لبت، آه ممتدی

ده فرسخ آرزوی تو را قم به انتظار

امید می کشید، سرانجام آمدی

عادت گرفت زود به تو بیت نور و قم

رفته است روزگاری و اینجا زبانزدی

غربت به دوش و دوست نواز و کریم‌دست

یک ذره با برادر خود، مو نمی زدی

هر واژه با نگاه تو از جا بلند شد

در وصف تو به صف شد و ترکیب بند شد

هاشمی

 

اشعار ولادت حضرت فاطمه معصومه(س) - علی اکبر لطیفیان

خواهر آبروي گداها

ما را برای گدایش شدن آفریده اند

قمری آب و هوایش شدن آفریده اند

او را برای طواف و برای عروج

مارا برایِ برایش شدن آفریده اند.

این خانوم با کرم، محترم را برای

وقف امام رضایش شدن آفریده اند

اصلا تمامی ایران زمین را برای

ملک خصوصی پایش شدن آفریده اند

هرچند نانی نداریم، گندم که داریم

گیرم مدینه نرفتیم ما قم که داریم

زهرا حضورش نیازی به مردم ندارد

اصلا ظهورش مدینه یا قم ندارد

بالی که این آسمان را ندارد، چه دارد؟

آن کس که این آستان را ندارد چه دارد؟

عصمت تباری که همسایه اش را ندیده

همسایه اش نیز هم سایه اش را ندیده

بانوی والا مقامی که مافوق نور است

خورشید هفت آسمانی که ما فوق نور است

پروازها با قنوتش به بالا رسیدند

اعجازها با نگاهش به عیسی رسیدند

غیر از خدایا خدایا صدایی ندارد

روی زمین غیر محراب جایی ندارد

سجاده اش با مناجات کردن گره خورد

هر صبح با نور خیرات کردن گره خورد

امروز بارانی ترین عنایت به دستش

فردا فراوان ترینِ شفاعت به دستش

از یک طرف دخترِ مردِ مشکل گشاهاست

از یک طرف خواهرِ آبروی گداهاست

او حلقه ی اتصال رضا با جواد است

باب الحوائج ترینی که بابِ مراد است

وقتی که میخواست از خانه اش دربیاید

یعنی به سمتِ حریم پیمبر بیاید

دور و برش از برادر برادر قرُق بود

راه از پسر های موسی ابن جعفرقرُق بود

دست پسرهای موسی ابن جعفر نقابش

پای پسرهای موسی ابن جعفر رکابش

تا چادرش خاکی از ردپایی نگیرد

تا معجر با حجابش به جایی نگیرد

او آمد و مایه ی افتخار همه شد

دسته گل مریمی بهار همه شد

گیرم نبودیم اما سلامش که کردیم

گیرم ندیدیم، ما احترامش که کردیم

ما سربلندیم از اینکه گلابش نکردیم

با ازدحام سر کوچه آبش کردیم

او آمد و طرز خواهر شدن را نوشت و

قربانِ قبل از برادر شدن را نوشت و

چه خوب شد که مسیرش به مقتل نیوفتاد

چه خوبتر که بارها از روی تل نیوفتاد

گودالی از کشمکشهای لشکر ندید و

بالای سر نیزه ها سر ندید و....

علي اكبر لطيفيان

**

برگرفته از وبلاگ نود و پنج روز باران

 

اشعار ولادت حضرت فاطمه معصومه(س) - جواد محمد زمانی

تا ابد باغچه ی عطر بهار است اینجا

دست گلهاست که بر دامن یار است اینجا

هر طرف رایحه باغ تجلی دارد

به گمانم سحر آینه زار است اینجا

بالهایی که ملائک به طواف آوردند

وقف برداشتن گرد و غبار است اینجا

هر طرف آهوی دلهاست به دام افتاده

نکند منطقه ی باز شکار است اینجا

بس که روشن شده از گنبد تو صبح حرم

نور خورشید کم از شمع مزار است اینجا

تحفه هایی که زمینی است کجا لایق اوست

صلوات است که شایان نثار است اینجا

این سخن بر غزل پیش ضمیمه بادا

هرچه داریم نثار تو کریمه بادا

در تماشای جلال تو ادب باید داشت

ناله ای بدرقه راه طلب باید داشت

در خور منزلت و شأن تو ذیقعده نیست

جشن میلاد تو در ماه رجب باید داشت

کوثر اسم تو شیرینی ایمان دارد

وقت نامت به دهان طعم رطب باید داشت

عاقل از درک حظور تو به عجز افتاده

به تمنای تو دیوانه لقب باید داشت

همچو پروانه اگر سوخت پر ما سهل است

سخت عمری که پی شمع تو تب باید داشت

آفرین بر تو که سر بودی و مکتوم شدی

خواهر و دختر و هم عمه معصوم شدی

لایق صحبت صبح تو به جز شبنم نیست

جز ستاره شب احساس تو را محرم نیست

در کویر آمدی از زمزمه گل رویاندی

یعنی احساس زلال تو کم از شبنم نیست

آنکه ایوان نجف گفته صفایی دارد

داند ایوان تو از مرقد مولا کم نیست

پای شیطان به شکوه حرمت باز نشد

آنکه بیرون ز بهشت تو رود آدم نیست

عشق بی حد تو را کافری اش می خوانند

کفر هم باشد اگر آخر این عالم نیست

آسمان می چکد از خواهش عرفانی ما

حالت دَرهم ما مستحق دِرهم نیست

از نسیم سحر آرامگهت پرسیدم

که لبش جز به تب بوسه بر آن پرچم نیست

حرمت جلوه توحید دمادم دارد

قبله گاه است ولی مسجد اعظم دارد

جواد زمانی

 

 

 

شش ماه از سال نود هم گذشت . تقدیم به منتظران امام زمان(عج):

نیامد ، رفتم

پائیز شدفصل بهاری که به من دادند

طی شد تمام روزگاری که به من دادند

خورشید پیشم هست اما من نمی بینم

نفرین به این چشمان تاری که به من دادند

یعقوب نابینای راه یوسفم کرده

این گریه ی بی اختیاری که به من دادند

از بس نیامد که زمان رفتنم آمد

اینگونه سرشد انتظاری که به من دادند

پایان کار "من" به وصل "او" نینجامید

آخر چه شد قول و قراری که به من دادند

ای جاده ها! ای جمعه ها! ای مردم دنیا

کو وعده آن تکسواری که به من دادند

من آرزوی دیدنش را می برم _ شاید ...

... گاهی بیاید تا مزاری که به من دادند

…حالا زمستان است و من درگور خوابیدم

خورشید من! این خانه تاریک ِ به من دادند

علی اکبر لطیفیان

 

 

اى دختر و خواهر ولايت

آيينه ی مادر ولايت

بر ارض و سما مليكه در قم

آرام دل امام هفتم

معصومه به كُنيه و به عصمت

افتاده به خاك پايت عفت

در كوى تو زنده ، جان مرده

بر خاك تو عرش سجده برده

در قصر تو جبرئيل حاجب

زُوّار تو را بهشت واجب

گفتند و شنيده اند ز آغاز

كز قم به جنان درى شود باز

حاجت نبُوَد مرا برآن در

قم باشدم از بهشت بهتر

قم قبله ی خازن بهشت است

اين جا سخن از بهشت ، زشت است

قم شهر مقدس قيام است

قم خانه يازده امام است

قم تربت پاك پيكر توست

اينجا حرم مُطهَّر توست

گر فاطمه(س) دفن شد شبانه

نَبوَد ز حريم او نشانه

كى گفته نهان زماست آن قبر

من يافته ام كجاست آن قبر

آن قبر كه در مدينه شد گم

پيدا شده در مدينه ی قم ...

مريم به بَرَت اگر نشيند

اين منظره را ، مسيح بيند

سازد به سلام سَرو قد خم

اول به تو ، بعد از آن به مريم ...

روزى كه به قم قدم نهادى

قم را شَرَفِ مدينه دادى

آن روز قرار از مَلك رفت

ذكر صلوات بر فلك رفت

تابيد چو موكبت ز صحرا

شهر از تو شنيد بوى زهرا(س)

درخاك رهت ز عجز و ناله

مى ريخت سرشك ، همچو لاله

با گريه ی شوق و شاخه ی گل

بُردند به ناقه ات توسل

دل بود كه بود ، محفل تو

غم گشت به دور محمل تو

آن پير كه سيد زمان بود

رويش همه را چراغ جان بود

گرديد به گردِ كاروانت

شد پاى برهنه ساربانت

بردند تُرا به گريه هودَج

تا خانه موسى اِبن خِزرَج

ازشوق تو اى بتول دوم

قم داد ندا به مردم قم

كاى مردم قم به پاى خيزيد

از هر در و بام گل بريزيد

آذين به بهشت قم ببنديد

ناموس خدا مرا پسنديد

قم شام نبود تا كه در آن

دشنام دهد كسى به مهمان

قم شام نبود ، تا كه از سنگ

گردد رخ ميهمان ز خون رنگ

قم كوفه نبود تا كه خواهر

بيند سر نى ، سر برادر ...

حاشا كه قم اين جفا پذيرد

مهمان به خرابه جاى گيرد ...

بستند به گرد ميهمان صف

قم با صلوات و - شام با كف ...

قم مهمان را عزيز خوانند

كى دخت و را كنيز خوانند؟ ...

«میثم» همه عمر آن چه را گفت

در مدح و مصیبت شما گفت

حاج غلامرضا سازگار

 

 

 

 

اي سوره نامت تفسير اعطينا

زهرا ترين زينب ، زينب ترين زهرا

خير کثير تو ، آئينه کوثر

نامت سرآغاز تکثير خوبي ها

روشن تر از نوري ، در نور مستوري

پيدا ترين پنهان ، پنهان ترين پيدا پيدا

ماه مقيم قم ، خورشيد «بيت النور»

در سايه سار توست سرتاسر دنيا

وقتي که معصومان ، معصومه ات خواندند

در وصف تو لال است ، شعر و شعور ما

فهم زمين عاجز ، از درک اوصافت

والا مقامي تو ، در عالم بالا

از آه لبريزم ، از اشک سرشارم

اين قطره را درياب ، درياب اي دريا

سيد محمد جواد شرافت

 

 

 

خاک این شهر به چشمان تو عادت دارد

خوش بحال نفس قم که لیاقت دارد

چون تو یک روز از این کوچه گذشتی

عمری زندگی در دل این شهر سعادت دارد

گنبدت پر شده از کفتر و تنها دل من

چون کلاغی ست که رویای زیارت دارد

کوچک است آه ولی حوض تو با دریا و ...

گنبدت با خود خورشید رقابت دارد…

حرمت مثل نگيني است ولي در دل خاک

زير خاکي همه جا اين همه قيمت دارد

حرمت مثل نگینی ست در انگشتر شهر

که در اطراف خودش فاضل و بهجت دارد

حرم حضرت معصومه و درهای بهشت

جمکران ، این همه این شهر علامت دارد

.....وکجا بهتر از این شهر برایت دیگر

مومن آن است که یک ذره لیاقت دارد.....

مهدی رحیمی

*******************

 

آنان كه عاشقند به دنبال دلبرند

هر جا که می روند تعلق نمی برند

از آنچه كه وبال ببينند خالي اند

عشاق روزگار سبكبال مي پرند

پرواز مي كنند به هر جا كه جلوه اي است

گاهي ملائكند و گاهي كبوترند

دل را به دست هركس و ناكس نمي دهند

دل داده قديمي آل پيمبرند

آنان كه عاشق علي و فاطمه شدند

مديون خانواده موسي بن جعفرند

ما عاشقيم شيعه زهرا و حيدريم

ما شيعيان كشور موسي بن جعفريم

ري زاده ايم و مزرعه سبز گندميم

هر صبح با حسين شما در تكلميم

ما شیعه ولایت مولا - نسب نسب

سلمان پابرهنه اي از نسل چندميم

گاهي ميان خنده خورشيد گريه ايم

گاهي ميان گريه زهرا تبسميم

همسايه حريم تو همسايه خداست

پس صد هزار شكر كه همسايه قميم

آنقدر عاشقان و بزرگان و عالمان

دلداده تواند كه ما بين آن گميم

اي دست گير صبح قيامت سرم فدات

هم خانواده هم پدر و مادرم فدات

بالاتر از پريدن پرهاست بام تو

ما ها نمي رسيم به شان مقام تو

خم مي شود تمامي دنيا برابرت

اي احترام آل عبا احترام تو

بايد هزار بار نشست و بلند شد

وقتي كه مي رسند بزرگان به نام تو

اين شان توست حرمت توست احترام توست

گوید اگر "فداک ابوک" امام تو

آباد گشت قلب زمين زير پاي تو

آباد گشت مسجد دين با كلام تو

يعني تمام هستي دين مال فاطمه است

يعني تمام ملك زمين مال فاطمه است

تو آمدي كه رحمت دنياي ما شوي

منجي تا قيامت كبراي ما شوي

ما مرده ايم و تو نفست مرده زنده كن

پس واجب است اين كه مسيحاي ما شوي

تو خانمي و جلوه بالاي هر سري

اصلا عجيب نيست كه آقاي ما شوي

تو آمدي كه با بركات نسيمي ات

روزي يا امام رضاهاي ما شوي

اصلا قرار بود در ايران زمين ما

چون فاطمه بيايي و زهراي ما شوي

مهمان چند روزه ايران خوش آمدي

همشيره امام خراسان خوش آمدي

شهر تو آشيانه ي امن امام هاست

گلدسته ات مطاف شب و روز انبياست

بانو قسم به پنجره هاي ضريح تو

اين آستانه اي است كه باب الرضاي ماست

روي در حريم تو زيبا نوشته اند

" اینجا حریم دختر پیغمبر خداست

اینجا به احترام قدم نه - که از شرف

گيسوي حور و بال ملك فرش زير پاست

اينجا مس تو را به نگاهي طلا كنند

تا اسم اعظم است چه حاجت به کیمیاست"

اينجا مدينه دگر آل فاطمه است

اينجا دل شكسته به دنبال فاطمه است

علی اکبر لطیفیان

---------------------------------------------------------

*. مرحوم ریاضی - شعر منقوش بر یکی از درهای حرم حضرت معصومه سلام الله

*******************

آنشب زمين هواي بهشتي دوباره داشت

آغوش آسمان به بغل ماهپاره داشت

چشمان ابر روي زمين را گرفته بود

هر قطره با خودش سبدي پرستاره داشت

دست ملک قصیده ای از نور می نوشت

واژه به واژه حرف غزل استعاره داشت

باز عطر سيب و بوي بهار و شميم ياس

بر بارش دوباره كوثر اشاره داشت

اين بار حق به دامن موسي عطا نمود

آن كوثري كه بال ملك گاهواره داشت

اين سيب سرخ سيب بهشت پيمبر است

اين دختر يگانه موسي بن جعفر است

مثل بهار بود هواي رسيدنت

باران چكيد از رد پاي رسيدنت

در پشت درب خانه تان جمع ميشوند

خيل فرشتگان كه براي رسيدنت_

-آماده اند از طرف ذات كردگار

خود را فدا كنند فداي رسيدنت

خاك بهشت بهر قدمگاه تو كم است

آغوش نجمه بود سراي رسيدنت

قلب برادرت ز تب شوق آب شد

در التهاب ثانيه هاي رسيدنت

در چشم خویش ذوق خدا را نگاه کن

گلخنده امام رضا را نگاه کن

از آن زمان كه خواهر سلطان ما شدي

بانو ، شما مليكة ايران ما شدي

از آسمان وجود تو بر ما نزول كرد

تا كوثر دوباره قرآن ما شدي

منت گذاشت بر سر ما ناز مقدمت

وقتي كه آمدي تو و مهمان ما شدي

با هر قدم به سينه ما جا گرفته اي

يعني تو صاحب دل ما جان ما شدي

باني خير و بركت اين خطه گشته اي

وقتي نسيم سبز بيابان ما شدي

يعني فقط نه جزء محبان حيدريم

«از شيعيان كشور موسي بن جعفريم»

وقتي تويي كه آينه ذات كوثري

زيبد به خادمان حريمت پيمبري

عصمت به پاي عصمت تو سجده مي كند

معصومه اي و عصمت كبراي ديگري

اي زينبي كه عالمه بي معلمي

زين رو كني به شهر خودت علم پروري

ما هرچقدر شعر و غزل نذرتان كنيم

تو بازهم از آنچه كه گفتيم برتري

بي تو كميت محشريان لنگ مي شود

يك وقت اگر كه روي به محشر نياوري

زهرا شدی و شمس فروزان شیعه ای

زهرا شدی و روز قیامت شفیعه ای

خود ظلمتیم ، اگرچه سپیدیم با شما

یأسیم اگر ، سراسر امیدیم با شما

مست اجابتند دعاها کنارتان

ما حاجت نداده ندیدیم با شما

وقتی حدیث ها تو را حرف می زنند

جز وصف فاطمه نشنیدیم با شما

در قاب عکس خالی آن قبر گمشده

تصویری از بهشت کشیدیم با شما

پس آمدیم و زائر آن بی نشان شدیم

یعنی که تا مدینه رسیدیم باشما

امشب كه عشق مي پرد از كنج سينه ام

در محضر تو زائر شهر مدينه ام

محمد بیابانی

*******************

 

 

نشسته ام بنویسم حرم، حرم، بانو

چه خوب شد که دوباره کبوترم، بانو

نشسته ام بنویسم مرا به فم ببری

دو هفته ای شده اصلا نمی­پرم، بانو

نشسته ام بنویسم مرا رها نکنی

که بی تو راه به جایی نمی­برم، بانو

مسیح نیز مریض مرا علاج نکرد

ولی به لطف تو امروز بهترم، بانو

امام زاده­ی موسی بن جعفری، خانم

غلام­زاده­ی موسی بن جعفرم، بانو

سلام بانوی خیرات، بانوی برکات

هزار بار بر این خیر مقدمت صلوات

به شرط آنکه فدایت شوند سر دادند

به شرط آنکه برایت شوند، پَر دادند

شفیعه­ی همه، مدیون چادرت هستیم

به لطف توست به ما سایه ای اگر دادند

تمام حاجت خود را نوشتم و بعدا

حساب کردم و دیدم که بیشتر دادند

قدم گذاشتی و یک نفس زدی و سپس

به علم حوزه­ی علمیه ها اثر دادند

چهار امام کمال تو را بیان کردند

چهار امام جلال تو را خبر دادند

چهار امام نوشتند احترام تو را

شکوه نام تو را ،جلوه ی مقام تو را

بلند عرش خدا هم ردیف شانه­ی تو

بهشت باغچه ای در حیاط خانه­ی تو

قدم به سمت مدینه زدم نفهمیدم

چطور شد که رسیدم به آستانه­ی تو

من و تو هر دو به دنبال یک هدف هستیم

تویی روانه­ی مشهد منم روانه­ی تو

حریمت آینه، ایوانت آینه، آری

چقدر آینه در آینه است خانه ی تو

شبیه فاطمه، همسایه آبرویش را

گرفت شب به شب از گریه­ی شبانه­ی تو

بخوان نماز شبت را که استفاده کنیم

و پخش کن رطبت را که استفاده کنیم

کریمه! سفره­ی نان را بدست تو دادند

همیشه روزی مان را بدست تو دادند

چگونه دل نگران قیامتم باشم

دل منِ نگران را بدست تو دادند

کلید قفل حرم را بدست ما دادند

کلید قفل جنان را بدست تو دادند

قلمروی تو خلاصه نمی­شود در قم

همه زمین و زمان را به دست تو دادند

نجات مردم قم دست "میرزای قمی" است

نجات هر دو جهان را بدست تو دادند

نگاه ما همه بر آفتاب محشر توست

دخیل ما همه بر رشته ی معجر توست

نکرده است کسی غیر حق تماشایت

ز بس که خالق تو آفریده بالایت

تو ازدواج نکردی به خاطر اینکه

نبود هیچ کسی هم طراز و همتایت

کنار جلوه­ی تو می­شود خدا را دید

تو کوه طوری و بابای توست موسایت

تمام مردم دنیا به پات می­میرند

فقط همینکه بگوید: فدات بابایت

تویی که این همه باشد عطای امروزت

خودت بگو که چقدر است عطای فردایت

یگانه دختر موسی بگیر دست مرا

شفیع جنت کبری بگیر دست مرا

تو آن همیشه کرم، من همیشه نوکر تو

مرا بزرگ نوشته است ذره پرور تو

کنیز بود اگر مادرت، کنیز تو بود

هزار حضرت مریم کنیز مادر تو

تو آنقدر عظمت داشتی که از مادر

فقط امام رضا می­شود برادر تو

و از میان پسرهای موسی حعفر

فقط امام رضا بود سایه­ی سر تو

خدا کند که نگیرد به چوبِ ناقه سرت

خدا کند که نگیرد به سنگ معجر تو

خدا کند که اینجا پرت به در نخورد

شبیه مادر زینب، سرت به در نخورد

علی اکبر لطیفیان

*******************

 

 

ماه در آمد

 

پرده کناری زد و چو ماه درآمد

فاطمه با چادری سیاه درآمد

ماه که عمری اسیر حسن خودش بود

تا که تو را دید از اشتباه درآمد

باز زمان نماز شد که بیایی

موقع نذر و نیاز شد که بیایی

دور و برت را برادران که گرفتند

کوچه برای تو باز شد که بیایی

حال و هوایی گرفته خانه‌ی «موسی»

تا که برای پدر شدی «ید بیضا»

مرهم او - تا که می‌رسید به خانه-

گرمی دست تو بود، «اُمّ اَبیها» !

تا سحر اینجا لب تو زمزمه دارد

باز ز اسمت خلیفه واهمه دارد

بَه! که چه مَست‌ند کوچه‌های مدینه

مست ردایی که عطر فاطمه دارد

یوسفِ تو رفت و رفته‌ای به هوایش

رشته‌ی دل را سپرده‌ای به خدایش

هیچ نمی‌خواهی از خدای «رضا» یت

قلب تو راضی شده فقط به «رضا»یش

گوشه‌ی صحن تو غصه راه ندارد

«خوشتر از این گوشه پادشاه ندارد»

این دل آلوده عاشقت شده اما

غیر همین اشک‌ها گواه ندارد

راه حرم دور و آستان تو نزدیک

قافله‌ها خسته، سایه‌بان تو نزدیک

سفره‌ات آنقدر بی‌ریا و صمیمی است

تا که نشسته‌ست میهمان تو نزدیک

خواندن «والشمس» در جوار تو خوب است

صحبت مشهد فقط کنار تو خوب است

باز هم از جمکران و ساقی سبزش

باده گرفتن به اعتبار تو خوب است

خواهر خورشید! دل به نور تو بستیم

زائر شهر توایم هر چه که هستیم

نان و نمک می‌رسد باز هم از قم

گر چه نمکدان هزار بار شکستیم

تا که شفاعت خدا به دست تو بخشید

در ته چشمانمان امید درخشید

حضرت معصومه تو... تو... چه بگویم!؟

واژه کم آورده‌ام دوباره، ... ببخشید!

قاسم صرافان

*******************

 

 

حضرت آيينه

«آن يار کزو خانه‌ي ما جاي پَري بود

سر تا قدمش چون پري از عيب بري بود»

انگار در اعماق نگاهش خبري بود

در شهر خودش بود و دلش در سفري بود

مي‌رفت دلت كوي به كو، خانه به خانه

«جمعي به تو مشغول و تو فارغ ز ميانه»

انگار کسي رو به خراسان به نماز است

با چادر سبزي که پر از عطر حجاز است

«اَلمِنَّتُ لِلَّـه که درِ ميکده باز است»

مستي ـ به خدا ـ پيش دو چشم تو مجاز است

من مست‌ترين حوض تواَم حضرت مهتاب!

از اين همه اشك است اگر شور شد اين آب

در سفره‌ي مهمان تو جز نور خدا نيست

هر لقمه مگر با نمک نام رضا نيست

از شوق تو در صحن و خيابان تو جا نيست

کس نيست که در دامن مهر تو رها نيست

حق دارد اگر يوسف ما هم به تو نازد

يك مسجد و ميخانه كنار تو بسازد

آنقدر قشنگی كه دل قافله‌ها را …

آنقدر كريمي كه همه فاصله‌ها را …

آنقدر عزيزي كه تمام گله‌ها را …

ـ از قافيه بگذرـ بگشا اين گره‌ها را

نزديك ترين سنگ صبور دل مايي

هم دامن زهرايي و هم دست رضايي

قاسم صرافان

********************

«موسی» که دید حال و هوایت، دادت به دست‌های «رضا»یت

اشکی نشست گوشه‌ی چشمش، تا «فاطمه» زدند صدایت

از جنس آسمانی و نوری، از چشم باز پنجره دوری

بین برادران غیوری، خورشید هم ندیده ردایت

رنج سفر برای تو آسان، شب از قبیله‌ی تو هراسان

شد قبله‌ی دل تو خراسان، ای عطر دوست قبله نمایت!

من تشنه‌ای رسیده به دریا، با آرزوی دیدن «زهرا»

دربان! بگو ملیکه‌ی قم را: از راه آمده‌ست گدایت

کنج ضریح سر بگذارد، بال و پری اگر چه ندارد

دل را به دست تو بسپارد، تا پر دهی به سمت خدایت

لبخندِ شهر تو نمکین است، قم قلب مهربان زمین است

ما هر چه داشتیم همین است: جان‌های ما، «کریمه»! فدایت

ای دختر یگانه‌ی مادر! ای جویباری از دل کوثر!

مثل «علی» نیامده دیگر، کو همسری به شأن سرایت؟

می‌بارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت،

از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به‌ روی ما، به دعایت

این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شهر و هیاهو

اذن زیارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت

قاسم صرافان

****************

به دل حک شد به خط آشنایی

شب میلاد و آغازِ گدایی

گدای بارگاهِ سبزِ عشقم

ببین امشب دلم گشته هوایی

به پیش پای تو غرقِ سرشکم

که شاید سر زنی بر بی‌نوایی

کریمه کاسه‌ام بنگر که بالاست

کرم بنما تو هر چه می‌توانی

تویی معصومه، عصمت پیش رویت

کند سجده از این نورِ خدایی

تویی بانوی قصرِ سرخِ مذهب

که با زینب همیشه هم صدایی

همین بس از تو ای معصومه جانم

لقب گیرنده‌ از جامِ رضایی

رضا نامِ تو را معصومه خوانده

که سر تا پا چنین زهرا نمایی

همه امشب کنارِ بارگاهت

من و این گریه و فصلِ جدایی

دلِ فطرس شده در شامِ میلاد

اسیرِ گنبدِ زردِ طلایی

*******************

 

 

 

بیا به جان بشنو نغمه ی خوش الحان را

ترنّم نفس بلبل غزلخوان را

 

مدینه راهی قم شد، مدینه راهی توس

ببین مسیر مدینه به قم-خراسان را

 

چقدر ریسه ی رنگی به چشم می آید

به هر دو دیده نظر کن ستاره باران را

 

زمین بایر ایران بدون برکت بود

دمیده عطر شما روح مُلک ایران را

 

دوباره حضرت جبریل در بغل دارد

نزول آیه ی یاسین و نور و رحمان را

 

به استلام نگاه رضا وزید و گذشت

نسیم چادرتان سرزمین کنعان را

 

کی ام که مدح تو گویم ببخش ای بانو

تصدّقی بنما قوم و خویش سلمان را

***

تویی امام رضا ؟ نه! رضا امام تو بود

دعا به جان رضا صحبت مدام تو بود

***

سپاس باد خدا را کریمه ای داریم

به طور موسی ِ کاظم کلیمه ای داریم

 

هزار مرتبه شکر خدا، به بسم الله

کنار واژه رحمان، رحیمه ای داریم

 

شبیه آیه ی «إحسانک القدیم» خدا

نعیم جاری و لطف قدیمه ای داریم

 

به خاندان علی بعد زینب کبری

عقیلة العربیّ و علیمه ای داریم

 

مفهّمات زمین و مقدّرات زمان

نهان نمانده که آخر فهیمه ای داریم

 

کسی که از سه جهت با امام محرم بود

به بضعة النبویّة ضمیمه ای داریم

***

اگر چه مرقد زهرا نهان و ناپیداست

ثواب زائر او مثل زائر زهراست

مجید لشگری

 

نگین خاتمیّت

اى دختر عقل و خواهر دین
عصمت شده پاى بند مویت
اى میوه شاخسار توحید
وى گوهر تاج آدمیّت
شیطان به خطاب قم براندند
کاین خانه بهشت و جاى حوّاست
اندر حرم تو عقل مات است
جسمى که دراین زمین نهان است
این ماه منیر و مهر تابان
ایران شده نور بخش ارواح
هر کس به درت به یک امیدى است

 

وى گوهر دُرج عزّ و تمکین
اى علم وعمل مقیم کویت
همشیره ماه ودخت خورشید
فرخنده نگین خاتمیّت
پس تخت تو را به قم نشاندند
ناموس خداى جایش اینجاست
زین خاک که چشمه حیات است
جانى است که در تن جهان است
عکسى بود از قم و خراسان
مشکات صفت عرش و کرسى
محتاج تر از همه«وحیدى» است

سروده آیت اله وحید خراسانی

***

آشیانى براى دل

باز بحر کرم، تلاطم کرد
تا خط روشنى نگردد گم
سر بر افراشت بیت دیگر باز
هاجرى در کویر منزل کرد
آشیانى ز صدق بر پا شد
ریگزارش بهاى گوهر یافت
گشت جّن وملَک طواف گرش
سرخوشان، رو به آن سرا کردند
دردمندان شفا از آن جستند
عارفانى که محو یار شدند
آن چنان سرافراز شد آن خاک
ساحتش جلوه گاه ایمان شد
گوهر علم را صدف گردید
قم، چو فیض وجود فاطمه یافت
گشت ام اُمُّ القُرإ و گشت بنام
اى جمال از تو زیب و فر جسته !
آستان تو، آشیانه دل
زایران تو زایران شرف
خاک کوى تو مایه برکات
در گهت قبله توسّل عام
رنگ وبویى ز کاظمین در آن
عطر جان، بوى آشنا دارد
اى تو اسلام را بتول ِ دگر
زهره آسمان ِ تقوایى
از تبار نجوم باهره اى
زاده دامن هدایى تو
گلى از گلستان «طاها» یى
سایه «والضّحى» بسر دارى
رُ سته از شاخسار «یاسینى»
خاندان تو، خاندان امید
عقل، سرمایه کیان شماست
علم اگر پرتو شما گیرد
وَز شما بهره گر هنر دارد
زیور راستى ز نام شماست
شیوه مهترىّ و راه درست
هر کجا نورى از صفاست در آن
گردن جود، در کمند شماست
قلّه هاى بلند ایثارید
هر که از داد و دین نشان دارد
بى شما در حیات رونق نیست
من بدین خانه آمدم به نیاز
دردمندم دواى دل خواهم
گرچه درمانده اى تهى دستم
شرمسارم از آنکه پر گنهم
اى شما رویگاه درویشان
رانده زین خاندان «حمید» مباد
گرنه امّید طاعت است مرا

 

موجى انگیخت نام آن قم کرد
سر بر افراشت آیتى از قم
از کویرى برنگ و بوى حجاز
عشق بر پا سراچه دل کرد
کعبه صادقانه دنیا شد
سعى دیگر صفاى دیگر یافت
قبله عشق گشت خاک درش
سر نهادند و، تن رها کردند
نوشداروى زخم جان جستند
خاکبازان آن دیار شدند
تا که مهر نماز شد آن خاک
پایگاه حدیث و قرآن شد
زین جهت، تالى نجف گردید
هر چه از عزّت و شرف، همه یافت
شهر خون ، شهر علم، شهر قیام
و ز کمالت ادب ثمر جسته
وان دلستان پراز ترانه دل
در طواف تو عارفان زده صف
بیت نورانى تو باب نجات
پُر ز و ِرد و دعا و ذکر وسلام
نقشى از مَضْجَع ِ حسین در آن
نکهت روضه رضا دارد
شیعه را بَضْعة الرّسول ِ دگر
بر سریر عفاف، زهرایى
وارث عصمتىّ و طاهره اى
دُرّى از درج «انّما» یى تو
رشک خورشید عالم آرایى
رختى از «هَلْ اتى» ببر دارى
«فاطمه» خوى و، «زینب» آئینى
منزل وحى و مظهر توحید
فضل،میراث جاودان شماست
در کف از روشنى عصا گیرد
جلوه در جمله بحر و بر دارد
مردمى جرعه نوش جام شماست
جز ز رسم شما نشاید جست
برقى از صفوت شماست در آن
همه هستى نیازمند شماست
نخل هاى کریم پر بارید
خیمه در سایه سارتان دارد
دور از خانه شما حق نیست
اى ولى نعمتان خسته نواز
و ز طبیبان شفاى دل خواهم
بانگ «لا تقنطوا» شیندستم
خانه زادم اگرچه رو سیهم
دست گیریدم اى صفاکیشان
کس از این خانه ناامید مباد
بر تو چشم شفاعت است مرا

سروده حمید سبزواری

 

 

 

اى ازلیت به تربت تو مخمّر
وى ابدیّت به طلعت تو مقرّر

آیت رحمت زجلوه تو هویدا
رایت قدرت درآستین تو مضمر

جودت هم بسترا،به فیض مقدس
لطفت هم بالشا،به صدرمصدّر

پرده کشد گر که عصمت توبه اجسام
عالم اجسام گردد،عالم دیگر

جلوه تو ایزدى رامجلى
عصمت توسر مختفى را مظهر

گویم واجب ترا،نه آنت رتبت
خوانم ممکن ترا،ممکن برتر

ممکن اندر لباس واجب پیدا
واجبى اندر رداى امکان مظهر

ممکن امّاچه ممکن ،علّت امکان
واجب،امّاشعاع خالق اکبر

ممکن امّایگانه واسطه فیض
فیض به مهتررسدوزآن پس کهتر

ممکن امّانمودهستى ازوى
ممکن امّازممکنات فزون تر

وین نه عجب زآنکه نوراوست ززهرا
نوروى ازحیدراست واوزپیمبر

نورخدادرسول اکرم پیدا
کردتجلّى زوى به حیدرصفدر

وز وى تابان شده به حضرت زهرا
اینک ظاهرز دخت موسى جعفر

این است آن نورکزمشیّت کن ،کرد
عالم،آن کاودرعالم است منّور

این است آن نورکزتجلّى قدرت
دادبه دوشیزگان هستى زیور

شیطان عالم شدى اگرکه بدین نور
ناگفتى،آدم زخاک هست ومن آذر

آبروى ممکنات جمله ازاین نور
گرنبدى ،باطل آمدندسراسر

جلوه این خودعرض نمودعرض را
ظلّش بخشود،جوهرّیت جوهر

عیسى مریم به پیشگاهش دربان
موسى عمران به باگاهش چاکر

این یک چون دیده بان فراشده بردار
وین یک چون قاپقان معطّى بردر

یاکه دوطفلنددرحریم جلالش
ازپى تکمیل نفس آمده مضطر

این یک انجیل رانمایدازحفظ
وآن یک تورات رابخواندازبر

گرکه نگفتى امام هستم برخلق
موسى جعفر،ولىّ حضرت داور

فاش بگفتم که این رسول خداى است
معجزه اش مى بودهمانادختر

دخترجزفاطمه نیابداین سان
صلب پدرراوهم مشیمه مادر

دخترچون این دوازمشیمه قدرت
نامدونایددگرهماره مقدّر

آن یک امواج علم راشده مبدا
وین یک افواج حلم راشده مصدر

این یک ازخطابش مجلى
وین یک معدوم ازعقابش مستر

این یک برفرق انبیاشده تارک
وین یک اندرسراولیارامغفر

این یک درعالم جلالت کعبه
وین یک درملک کبریائى مشعر

لم یلدبسته لب وگرنه بگفتم
دخت خداینداین دونورمطهّر

این یک کون ومکانش بسنه به مقنع
وین یک ملک جهانش بسته به معجر

چادرآن یک حجاب عصمت ایزد
معجراین یک نقاب عفّت داور

آن یک برملک لایزالى تارک
این یک برعرش کبریائى افسر

تابشى ازلطف آن بهشت مخلّد
سایه اى ازقهر این جحیم مقعّر

قطره اى ازجودآن بحارسماوى
رشحه اى ازفیض این ذخایراغبر

آن یک خاک مدینه کرده مزیّن
صفحه قم رانموده این یک انور

خاک قم این کرده ازشرافت جنّت
آب مدینه نموده آن یک کوثر

عرصه قم غیرت بهشت برین است
بلکه بهشتش یساولى است برابر

زیبداگرخاک قم به عرش کندفخر
شایدگرلوح رابیایدهمسر

خاکى عجب خاک ،آبروى خلایق
ملجأبرمسلم وپناه به کافر

گرکه شنیدندى این قصیده«هندى»
شاعرشیراز و آن ادیب سخنور

آن یک طوطى صفت همى نسرودى
اى به جلالت زآفرینش برتر

وین یک قمرى نمط هماره نگفتى
اى که جهان ازرخ توگشته منوّر
***امام خمینی (ره)***

 

 

 

تا ابد باغچه ی عطر بهار است اینجا
دست گلهاست که بر دامن یار است اینجا

هر طرف رایحه باغ تجلی دارد
به گمانم سحر آینه زار است اینجا

بالهایی که ملائک به طواف آوردند
وقف برداشتن گرد و غبار است اینجا

هر طرف آهوی دلهاست به دام افتاده
نکند منطقه ی باز شکار است اینجا

بس که روشن شده از گنبد تو صبح حرم
نور خورشید کم از شمع مزار است اینجا

تحفه هایی که زمینی است کجا لایق اوست
صلوات است که شایان نثار است اینجا

این سخن بر غزل پیش ضمیمه بادا
هرچه داریم نثار تو کریمه بادا

در تماشای جلال تو ادب باید داشت
ناله ای بدرقه راه طلب باید داشت

در خور منزلت و شأن تو ذیقعده نیست
جشن میلاد تو در ماه رجب باید داشت

کوثر اسم تو شیرینی ایمان دارد
وقت نامت به دهان طعم رطب باید داشت

عاقل از درک حظور تو به عجز افتاده
به تمنای تو دیوانه لقب باید داشت

همچو پروانه اگر سوخت پر ما سهل است
سخت عمری که پی شمع تو تب باید داشت

آفرین بر تو که سر بودی و مکتوم شدی
خواهر و دختر و هم عمه معصوم شدی

لایق صحبت صبح تو به جز شبنم نیست
جز ستاره شب احساس تو را محرم نیست

در کویر آمدی از زمزمه گل رویاندی
یعنی احساس زلال تو کم از شبنم نیست

آنکه ایوان نجف گفته صفایی دارد
داند ایوان تو از مرقد مولا کم نیست

پای شیطان به شکوه حرمت باز نشد
آنکه بیرون ز بهشت تو رود آدم نیست

عشق بی حد تو را کافری اش می خوانند
کفر هم باشد اگر آخر این عالم نیست

آسمان می چکد از خواهش عرفانی ما
حالت دَرهم ما مستحق دِرهم نیست

از نسیم سحر آرامگهت پرسیدم
که لبش جز به تب بوسه بر آن پرچم نیست

حرمت جلوه توحید دمادم دارد
قبله گاه است ولی مسجد اعظم دارد
***حجت الاسلام و المسلمین جواد محمد زمانی***
*سپاس از شعر شاعر*

 

 

 

ای کوثرِ کوثر رسول‌الله
زهرای مکررِ رسول‌الله

هم سوره نور موسی جعفر
هم پاره پیکر رسول‌الله

معصومه خانواده عصمت
صدیقه دیگر رسول‌الله

جایی که تو در حضور بابایی
زهراست به محضر رسول‌الله

سرچشمه گرفته روح پاک تو
از روح مطهر رسول‌الله

تو بعـد ائمـه یـک امـام استی
شایسته این چنین مقام استی

ای روح و روان عترت و قرآن
در جسم تو جان عترت و قرآن

چون آینه پیش دیده‌ات پیدا
اسرار نهان عترت و قرآن

از یمن تو ای کریمه عترت
قم گشته جهان عترت و قرآن

روی تو چراغ مکتب عصمت
نطق تو زبان عترت و قرآن

برخیز و بخوان خطابه چون مادر
ای روح بیان عترت و قرآن

قرآن به جلالت تو می‌نازد
عترت به اصالت تو می‌نازد

تو وارث معجز امامانی
تو دختر عترتی و قرآنی

تو شوی نکرده مادرِ هستی
تو در تن خود روان ایمانی

محبوبه چارده ولی‌الله
معصومه به کنیه و به عنوانی

تو فاطمه‌ای و فاطمی عصمت
تو عالمه علوم ماکانی

تو حجب و حیا و زهد و عصمت را
در مکتب اهل‌بیت، میزانی

زهد و شرف ائمه را داری
ظرفیت صبر عمه را داری

ای سوره نور موسی جعفر
ممدوحه هل‌اتی پس از مادر

مهر تو مدال سینه مریم
کوی تو بهشت ساره و هاجر

قم از قدمت مدینةالزهرا
قبر تو مزار دخت پیغمبر

معصومه‌ای و به چارده معصوم
همه عمه و خواهری و هم دختر

هم می‌بالد جواد از این عمه
هم می‌نازد رضا به این خواهر

بر جان تو دختر کلام‌الله
از زینب و فاطمه سلام‌الله

تو حق حیات بر امم داری
یک فردی و یک جهان کرم داری

شد گرچه به قم نزول اجلالت
در چشم جهانیان قدم داری

هم در عربی کریمه عترت
هم سایه به کشور عجم داری

هم در حرم ائمه مدفونی
هم دردل اهل قم حرم داری

ما ذره و تو هزارها خورشید
ما قطره و تو هزار یم داری

در شهر ائمه تا درخشیدی
قم را شرف مدینه بخشیدی

ممدوحه ذات کبریایی تو
معصومه و عصمت خدایی تو

الحق که میان آن همه خواهر
آیینه حضرت رضایی تو

با آنکه به شهر قم مکان داری
در ملک وجود، رهنمایی تو

مانند دوازده امام ما
از کار همه گره‌گشایی تو

بالله قسم ای کریمه عترت
برتر ز ثنا و مدح مایی تو

«میثم» به ثنات اگر گهر بارد
دریـای کــرامت تــو را دارد
***حاج غلامرضا سازگار***

 

 

 

عاشق اگر شدم اثر چشم های توست
اصلا تمام، زیر سر چشم های توست

دلهای سنگ را به نگاهی طلا کنی
این کیمیاگری هنر چشم های توست

باید غزل، قلم به دوات عسل زند
حالا که صحبت شکر چشم های توست

بعد از ابوتراب تمام حجاز و شام
مبهوت جرات جگر چشم های توست

آیا بهشت می بری ام یا نمی بری؟
محشر خدا پی نظر چشم های توست

با کاروان گریه سرانجام می رسم
راه بهشت از گذر چشم های توست

تا "ان یکاد" صبح و شب زینب تو هست
بال فرشته ها سپر چشم های توست

خرده گرفته اند که اغراق می کنم
تیر سه شعبه در به در چشم های توست

اینجا مدینه نیست به فکرنقاب باش
مشتی حسود دور و بر چشم های توست

بالای نیزه، گریه ی شرمندگی فقط
از روضه های معتبر چشم های توست

لعنت به حرمله، که به دنبال نیزه ها
سایه به سایه همسفر چشم های توست
***وحید قاسمی***

 

 

 

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید

شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرد
و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرد

زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟
تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری.

جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت
از این عالم چه می خواهی همه عالم به قربانت

مرا از فیض رستاخیز چشمانت نکن محروم
جهان را جان بده,پلکی بزن,یا حی یا قیوم

خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی
و عیسی را به ایین مسلمانی در آوردی

خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی
از ان وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی

تو میرفتی و می دیدم که چشمم تیره شد کم کم
به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کم کم

تو را تا لحظه ی آخر نگاه من صدا می زد
چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا می زد

حدود ساعت سه جان من می رفت آهسته
برای غرق در دریا شدن می رفت آهسته

بخوان آهسته از این جا به بعد ماجرا با من
خیالت جمع ای دریای غیرت خیمه ها بامن

تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود.
ولی از پا نیفتادم,شکستم بی صدا در خود

شکستم بی صدا در خود که باید بی تو برگردم
قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم...

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید
***سید حمیدرضا برقعی***
*سپاس از آقای مجتبی خالد آبادی*

 

 

دیدنیه حالم ، با اشک زلالم ، وا شده دو بالم
که پر کشیدم من ، سمت آسمونا

کریمة عالم ، ملیکة قلبم ، یا که خود مریم

رو بال ملائک ، اومده به دنیا

فرشته ها از آسمون هفتم

با دسته گل دارن میام سوی قم

تو ازدحامشون دلم میشه گم ، میشه گم

گلبارونه باغ دلها ، لبامون غرق تبسم

توی بارون ستاره ، اومده زهرای دوم

--------------------------

دستای توسل ، چشمه تغزل ، هزار آسمون گل

همراه دلامون ، به مقدم یاره

شفیعة جنت ، کریمة عترت ، ملیکة عصمت

همه می دونند که ، بانوی بهاره

اگه دلداگیمون از قدیمه

تو حرم بهشتی کریمه

تا قیامت دل همه مقیمه ، مقیمه

همه عالم در طواف ، گنبد و گلدسته هاشه

همیشه بال ملائک ، فرش راه زائراشه

--------------------------

گنبد طلاشو صحن باصفاشو اون کفشداریاشو

به خدا نمیدم ، به تموم عالم

سنگفرشای مرمر ایوون و کبوتر مسجد بالاسر

دل برده ز دستم ، همیشه و هر دم

این دلی که با عنایت حضرت

پائین پاش یه عمر داره اقامت

امشب می خواد تذکرة زیارت ، زیارت

من می خوام مثل کبوتر ، زائر قبر رضا شم

بعدش هم با إذن آقا ، راهی کرب و بلا شم

 

لبریزه از شمیم بهشت ، هر نیمه شب هوای حرم

خورشید میاد برا پا بوسی ، تا گنبـد طلای حـرم

هر دم ، جاریه زمزم ، از تو حریم کریمة عالم

وا شده بالم ، به هوای گنبد

امشب ، از سوی جنت ، می‌رسن از راه ملائک رحمت

برا زیارت ، میان سوی مرقد

قبلة همه ست ، خود فاطمه ست

عشق و آرزوی موسی بن جعفر

اون پناه ماست ، تکیه گاه ماست

که می شه شفیعة روز محشر

--------------------------

با بوسه ای به خاک حرم ، رنگ دلم خدایی می شه

هر شب پایین پای ضریح ، قلبم امام رضایی می‌شه

قلبم ، آخه مقیمه ، پایین پای حرم کریمه

دست خودم نیست ،‌ زائری بی تابم

دل با، شوق مدینه ، به خدا آروم نداره توسینه

معلومه حالم ، از چشم پر آبم

صحن با صفاش ، که بهشت ماست

حرمش پر از جلوة کرامات

آخه می بینم ، توی این حرم

قبر بی نشون مادر سادات

--------------------------

بیـن تـلاطم زائرا ، کـاش قلبـمو رها ببینم

روزی بیاد که باز دلمو ، تو عرش کربلا ببینم

شد باز، موسم پرواز ، به هوای اون حرم الهی

یکی دو ماهی ، می شه که بی تابم

هر شب ، ترانه بر لب ، در آرزوی دیدن ضریح و

نور ملیحِ ، حرم اربابم

شـاه کـربلا ، عمـریه آقـا

دل من از غم تو داره توشـه

من بی طاقتم ، آخه قسمتم

کی میشه بازم طواف شش گوشه
شاعر:یوسف رحیمی

 

قطعه و مفرد


معصومه
لقب گرفته‌ای از حجت خدا چون که
رضا تو را گرفت در آغوش و گفت معصومه

ذوب
همچو شیشه‌ای شکسته اومدم تو حرمت
تا که با شعله نگاهت من و ذوبم بکنی

رباعی و دوبیتی


زهرا‌(س)
امشب که گلی نجمه به بر آورده
بر سینه‌ی عرشیان شرر آورده
گویند به گوش هم در افلاک و زمین
حق حضرت زهرای دگر آورده

اشعار عروضی


بارگاه
به دل حک شد به خط آشنایی
شب میلاد و آغازِ گدایی
گدای بارگاهِ سبزِ عشقم
ببین امشب دلم گشته هوایی
به پیش پای تو غرقِ سرشکم
که شاید سر زنی بر بی‌نوایی
کریمه کاسه‌ام بنگر که بالاست
کرم بنما تو هر چه می‌توانی
تویی معصومه، عصمت پیش رویت
کند سجده از این نورِ خدایی
تویی بانوی قصرِ سرخِ مذهب
که با زینب همیشه هم صدایی
همین بس از تو ای معصومه جانم
لقب گیرنده‌ از جامِ رضایی
رضا نامِ تو را معصومه خوانده
که سر تا پا چنین زهرا نمایی
همه امشب کنارِ بارگاهت
من و این گریه و فصلِ جدایی
دلِ فطرس شده در شامِ میلاد
اسیرِ گنبدِ زردِ طلایی

کریمانه
ای گوهر درّدانه، یا حضرت معصومه
ای روح کریمانه، یا حضرت معصومه
موسی به برش گلشن، شد دیده‌ی او روشن
یاسی‌ تو به گلخانه، یا حضرت معصومه
نجمه شده روحانی، ‌از آن رخ عرفانی
گویند به کاشانه، یا حضرت معصومه
چشمانِ رضا خندان، قلبش چو درّی غلطان
از دیدن جانانه، یا حضرت معصومه
ای چشمه‌ی پاکی‌ها، ای مَضجَعِ خوبی‌ها
آبادیِ ویرانه، یا حضرت معصومه
حوا شده مسرورت،‌ مریم کمی از نورت
ای روح مسیحانه، یا حضرت معصومه
بانو نظری بنما، امشب تو بر این نجوا
از عاشقِ دیوانه، یا حضرت معصومه

طلوعِ عصمت
ای همه آسمانِ شده، خیره‌ به هر نگاه تو
چشم رضا ستاره شد، مانده کنارِ ماهِ تو
لشگرِ حوریان ببین، برگِ خزانِ مقدمت
آمده‌ تا که بال خود، فرش کند به راهِ تو
سینه‌ی کاظم ار شده، شاد ز مقدم شما
برده قرار نجمه‌ را، خنده‌ی گاه گاهِ تو
وقتِ ظهور عفت و طلوعِ عصمت آمده
مانده شبِ سیاه دل، منتظرِ پگاه تو
کی بشود که شاعری، مدح کمال گویدت
وصف کند ز گوشه‌ی گنبد و بارگاه تو
کاش کنی عنایتی، ز روی لطف و مرحمت
همیشه باشد این دلم، مرغکِ در پناه تو
خجل به محشرم مکن، به پیشِ چشم دیگران
دیده‌ی انتظار من، شفاعت و اله تو


اشعار نو


در حال آماده سازی ...


ذکر و سرود


شفیعه
آسمون‌ها گل براش هدیه آوردند
کهکشون‌ها عطرش و هر جا می‌بردند
هر ستاره مستِ دیدارِ دوباره‌اش
هر فرشته دلا رو به اون سپردند
از سماء ندا می‌یاد مقام اون خیلی رفیعه
من و روزِ‌ محشر و لطفِ تو بانویِ شفیعه
معصومه جانم یا معصومه جانم (3)
هر فرشته دلْ گره زده به بالش
چشمِ نجمه به گلستانِ جمالش
نور این گل که شبیهِ گلِ یاسه
شده موسی مستِ حجبِ بی مثالش
دختری اومده تو عرش و سما که بی‌قرینه‌است
به همه مژده بدید ثانی زهرای مدینه‌است
معصومه جانم یا معصومه جانم (3)
همه عالم پیش پاش سر به سجودند
حوریان از قدمش گرمِ سرودند
در حضورِ رخِ دریای کرامت
دیگه زنها مثل یه چشمه و رودند
هر چی از کرامتش دم بزن بازم نگفتم
عمری این کریمه پشت و پناهمه نیفتم
معصومه جانم یا معصومه جانم (3)

کریمه
یه دلم عاشق و حیرون
یه دلم شیدا و مجنون
به دلم می‌گم نخور غم
اومده باغ و گلستون
دیدن گل های خنده روی لب چه باصفاست
شب عیدِ خواهرِ اربابمون امام رضاست
مولاتی یا معصومه ـ یا معصومه ـ یا معصومه (3)
کی می‌گه که من ندارم
تو فقیری بی قرارم
توی دنیا پادشاهم
تا که این بی‌بی رو دارم
چیزی که عیونه آخر دیگه حاشا نداره
نوکر معصومه تو زندگی غوغا نداره
مولاتی یا معصومه ـ یا معصومه ـ یا معصومه (3)
یه دلم شهر مدینه‌ ست
تو بقیعِ بی قرینه‌ ست
خنده معجون شده با اشک
شب بانویِ کریمه ست
من که امشب با یه قلبِ بی‌ریایی اومدم
تو حریمِ این کریمه به گدایی اومدم
مولاتی یا معصومه ـ یا معصومه ـ یا معصومه (3)

شراره
امشب این قلبِ من شراره داره ـ معصومه جان
آسمونِ چشام ستاره داره ـ معصومه جان
هوس ضریحت و نظاره داره ـ معصومه جان
می‌گم با نم نم چشام با این نوای شیدا
کریمه‌ی آلِ نبی خوش آمدی به دنیا
سیدتی سیدتی یا معصومه جانم (3)
هر چی بارون به پیش پات می‌بارم ـ معصومه جان
سر رو بر ضریح با صفات می‌زارم ـ معصومه جان
قلبِ مجنون برات هدیه می‌آرم ـ معصومه جان
شکوفه بارونه خدا به سرسرای کاظم
صل علی محمدِ ذکر و نوای کاظم
سیدتی سیدتی یا معصومه جانم (3)
شب عید و دلم بهونه داره ـ یا فاطمه
نغمه گرم و عاشقونه داره ـ یا فاطمه
هوای گنبد و آشیونه داره ـ یا فاطمه
از حرمت تا به بقیع دلم اسیرِ غوغا
فاطمه‌ی معصومه‌ای هستی شبیه زهرا
سیدتی سیدتی یا معصومه جانم (3)

مرحبا
مرحبا ای مهربان همسرِ موسی
گهری آورده‌ای در برِ موسی
خانه نورانی شده اهل دل شادند
از وجودِ مقدم دختر موسی
معصومه جان معصومه جان ـ یا معصومه (4)
می‌رسد از آسمان بانگ و فریادی
کاظم از شوق و شعف می‌کند شادی
با نگاهی بر گلِ روی آن دختر
کاظم از مادر کند دم به دم یادی
معصومه جان معصومه جان ـ یا معصومه (4)
حضرت موسی الرضا با دلی پر شور
در بغل معصومه را، وصلِ نورٌ النور
زیر لب دارد رضا صد دعای خیر
از برای خواهرش چشم دشمن کور
معصومه جان معصومه جان ـ یا معصومه (4)
اهلِ قم اهلِ جهان در پناه تو
مرکزِ پرگارِ دین پایگاهِ تو
ای گل موسی تویی چون امیدِ ما
روز محشر عفوِ ما در نگاهِ تو
معصومه جان معصومه جان ـ یا معصومه (4)

شفاعت
جانِ عالم گردِ راهت
حسرت دل یک نگاهت
می‌برد از عاشقان دل
یک نما از بارگاهت
یا فاطمه اشفعی لی فی الجنه (2)
شمس روحم، مهر و ماهم
تکیه‌گاهم جان پناهم
کن شفاعت روز محشر
بنده‌ای غرقِ گناهم
یا فاطمه اشفعی لی فی الجنه (2)
ای حدیثِ سوز و سازم
زندگی را رمز و رازم
پیشِ چشمم چون صراط است
نامِ تو مهرِ جوازم
یا فاطمه اشفعی لی فی الجنه (2)

شور و بحر طویل


مددی معصومه جانم (3)
آمدی جلوه‌ی کوثر ـ حامی دین پیمبر ـ شبیه زهرای حیدر ـ دخترِ موسی بن جعفر ـ عالم گشته منور ـ از تو ای یاسِ مطهر *تو کریمه‌‌ی امیدی ـ تو که نوری و نویدی ـ تویی شرح هر سفیدی ـ تویی دشمن پلیدی * تو به درد ما شفایی ـ از تبارِ مصطفایی ـ تو بهارِ مرتضایی ـ تو حدیث هل اتایی ـ ثانیِ خیر النسائی ـ معدن صدق و صفایی ـ مظهر لطف و وفایی ـ بانویی حاجت روایی ـ تو به غربت آشنایی ـ چونکه خواهرِ رضایی . . .

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 47
  • کل نظرات : 49
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 11
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 19
  • بازدید سال : 146
  • بازدید کلی : 202,612